هرسپیده دم که پنجره چشمانم را می گشایم ، به انتظار آ مد نت وضو 

می گیرم و به نماز می ایستم  و دعای عهد تو را برای میثاق و عهدی

دوباره می خوانم . غرق در یادت می شوم . آنگاه که می گویم :

{« یا مولاتی یا مولاتی ادرکنی ادرکنی »} شبنم اشکهایم یارای ایستادن

دوباره را ندارند وآهسته وآرام ، آ رام از گونه هایم راه می افتند ، آنها نیز از این انتظار خسته شده اند وبه راهی بی پایان می روند . بغضی راه

گلویم را می بندد، ناگاه د لم می لرزد و ذهنم  غرق در رویاهای شیرین

آمد نت می شود به خود باز می آیم وآنگاه خورشید نیز ، برای استقبال ،

آرام ،  آرام از پشت کوه ها خود رابه اوج رسا نده  ، تا قبل از آمد نت به

پیشوازت آمده باشد . نورش همه جا را دربرمی گیرد و بر بیداری منتظرانت می افزاید . دلم بی صبرانه گرفته است . چرا ؟ مستحق به چه گناهیم که نمی آیی ! به گناه بی گناهی یا عذاب با وفایی ! هر روز عهد م

را با یاد تو پیوند می دهم . ناگهان قلبم می لرزد و زمزمه ای بر لبانم جاری می شود . سرمست از واژه ظهورمی شوم . شاید این ساغر غریب ، تشنگانش را سیراب کند وعطش شان را فرو نشاند .