فريب ما نخور آقا، دروغ مي گوييم
به جان حضرت زهرا (س) دروغ مي گوييم
چه ناله اي؟ چه فراقي؟ چه درد هجراني؟
نيا نيا گل طاها دروغ مي گوييم
تمام چشم به راهي و انتظار و فراق
و ندبه هاي فرج را دروغ مي گوييم
دلي كه مأمن دنياست جاي مولا نيست
اسير شهوت دنيا، دروغ مي گوييم
زبان، سخن ز تو گويد ولي براي مقام
به پيش چشم خدا دروغ مي گوييم
كدام ناله غربت؟كدام درد فراق؟
قسم به ام ابيها (س) دروغ مي گوييم
خلاصه اي گل نرگس كسي به فكر تو نيست
و ما به وسعت دريا دروغ مي گوييم
مرا ببخش عزيزم كه باز مي گويم
نيا نيا گل طاها دروغ مي گوييم
آزمون زندگی ما پر از قلابهاییست که وقتی اسیر طعمه اش میشویم میفهمیم ماهیها
بی تقصیرند..حسد.گینه.خشم.انتقلم.ترس.شهوت.من اسیر کدامین طعمه خواهم شد؟خداوندا دانشی عطا فرما تا از کنار آن قلابها بگذرم که شاید فرصتی برای برگشتن به پاکی دریا نباشد
ای زندانبانان دست از اسیر بی گناه بردارید
"هومعکم اینما کنتم"(قرآن کریم )
هر جا باشید او همراه شماست ،وجود عزیز او برتر از وجود مخلوق است ،
وباوجود مخلوق وحدت ندارد ،بلکه سیطره ی وجودی او همه ی اشیاءرا
در ملک وملکوت فراگرفته است .
جن وانس وملک وموجودات ارضی وسماوی همه مخلوق او وتحت قدرت بی انتهای اوهستند.
جلوه جنتبه چشم خاكيان دارد بقيع
جلوه جنتبه چشم خاكيان دارد بقيع
اثر شاعر: شفق کاشانی
جلوه جنتبه چشم خاكيان دارد بقيع يا صفاى خلوت افلاكيان دارد بقيع
گر حصار كعبه را جبريل دربانى كند صد چو موسى و مسيحا پاسبان دارد بقيع
گر چه با شمع و چراغ اين آستان بيگانه است الفتى با مهر و ماه آسمان دارد بقيع
گرچه محصولش بظاهر يك نيستان ناله است يك چمن گل نيز در آغوش جان دارد بقيع
گرچه مىتابد بر او خورشيد سوزان حجاز از پر و بال ملائك سايبان دارد بقيع
ميتوان گفت ازگلاب گريه اهل نظر بى نهايت چشمه اشك روان دارد بقيع
بشكند بار امانت گرچه پشت كوه را قدرت حمل چنين بار گران دارد بقيع
تا سروكارش بود با عترت پاك رسول كى عنايتبا كم و كيف جهان دارد بقيع
اين مبارك بقعه را حاجتبنور ماه نيست در دل هر ذره خورشيدى نهان دارد بقيع
اينكه ريزد از در و ديوار او گرد ملال هر وجب خاكش هزاران داستان دارد بقيع
چون شد ابراهيم قربان حسين فاطمه پاس حفظ اين امانت را بجان دارد بقيع
فاطمه بنت اسد عباس عم، ام البنين اينهمه همسايه عرش آستان دارد بقيع
در پناه مجتبى در ظل زين العابدين ارتباط معنوى با قدسيان دارد بقيع
باقر علم نبى و صادق آل رسول خفتهاند آنجا كه عمر جاودان دارد بقيع
قرنها بگذشته بر اين ماجرا اما هنوز داغ هجده ساله زهراى جوان دارد بقيع
كس نميداند چرا يا قرة عين الرسول منظره فصل غم انگير خزان دارد بقيع
آخر اينجا قصه گوى رنجبى پايان تست غصه و غم كاروان در كاروان دارد بقيع
خفته بين منبر و محرابى اما بازهم از تو اى انسيه حورا نشان دارد بقيع
راز مخفى بودن قبر ترا با ما نگفت تا بكى مهر خموشى بر دهان دارد بقيع؟
شب كه تنها ميشود با خلوت روحانىاش اى مدينه انتظار ميهمان دارد بقيع
شب كه تاريك است و در بر روى مردم بستهاند زائرى چون مهدى صاحب زمان دارد بقيع
كاش باشد قبضه خاكم در آن وادى «شفق» چون ز فيض فاطمه خط امان دارد بقيع
محمد جواد غفور زاده كاشانى (شفق)
حدیث از امام صادق
درس هایی از امام صادق (ع)
تسليم در برابر خدا